کد مطلب:29271 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:103
4051. محتشم كاشانی می گوید: حیدر صفدر كه در رزم از بُن شیرِ فلك ساقی كوثر كه تا ساقی نگردد در بهشت فاتح خیبر كه گر بودی زمین را حلقه ای قاتل عنتر كه بر یك ران چو می گردد سوار خواجه قنبر كه هندوی كمینش ماه را داور محشر كه تا ذاتش نگردد ملتفت ابن عمّ مصطفی، بحر السخا، بدر الدُجی از تقدّم در امور مؤمنان، نِعم الأمیر آن كه گر تغییر اوضاع جهان خواهد شود وان كه گر جمع نقیضین آید او را در ضمیر آب پیكانش گر آید در دل عَظم رَمیم پشت عصیان را به دیوار عطایش اعتماد گز نبودی صیقل شمشیر برق آیین وی ور نكردی مهر ذاتش در طبایع، انطباع ای كه هر صبح از سلام ساكنان هفت چرخ گر نبودی راضی امرت، به امر هیچ كس ور نكردی پایه عونت مدد افلاك را آب دریا موج بر گردون زدی، گر یافتی بس كه دست انتقام از قوّت عدلت قوی است از ائمّه ذات مرتاض تو ممتاز آمده ای مقالت «مثلَ ما قال النبی خیرُ المقال» من كجا و مِدحت معجزْ كلامی همچو تو سویت این ابیات سست آورده و شرمنده ام لیك می خواهم به یُمن مِدحتت پیدا شود روز احباب تو نورانی الی یوم الحساب
.
جان بر آرد چون برآرد تیغ خونریز از نیام
انبیا را ز آب كوثر تَر نخواهد گشت كام
در زمان كَندی و افكندی در این فیروزه فام
می فرستد خصم را سوی عدم در نیم گام
خوانده چون كیوان، غلام خویش و بدرش كرده نام
بر خلایق، جنّت و دوزخ نیابد انقسام
اصل و نسل بوالبشر، خیرالبشر، كهف الأنام
از تقدّس در صَلات قدسیان، نِعمَ الإمام
شرق مغرب، غرب مشرق، شام صبح و صبح، شام
آب و آتش را دهد با هم به یك دل التیام
از زمین خیزد كه:«سبحان الذی یُحیی العظام»
دست طاعت را به دامان قبولش اعتصام
می گرفت آیینه اسلام را زنگ ظلام
نور ایمان را نبودی در ضمایر، ارتسام
بارگاهت می شود از شش جهت، دارالسلام
توسن گردنكش گردون نمی گردید رام
این روانِ بی ستون، ایمن نبودی ز انهدام
قطره ای از لُجّه قدر تو با وی انضمام
لاله رنگ از خون شاهان است چنگال حِمام
آن چنان كز اَشهُرِ اِثنا عشر، ماه صیام
وی كلامت بعد قرآن مبین، خیرُ الكلام
خاصه با این شعر بی پرگار و نظم بی نظام؟
زان كه معلوم است نزد جوهری قدر رُخام
در كلام «محتشم»، ای شاه گردون، احتشام
روز اعدای تو ظلمانی الی یوم القیام.[2].